پائیز

از چهرهٔ طبیعت افسونکار
بربسته‌ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب‌آلودم
این جلوه‌های حسرت و ماتم را

پائیز، ای مسافر خاک‌آلود
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگ‌های مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری؟

جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت؟
جز سردی و ملال چه می‌بخشد
بر جان دردمند من آغوشت؟

در دامن سکوت غم‌افزایت
اندوه خفته میدهد آزارم
آن آرزوی گمشده می‌رقصد
در پرده‌های مبهم پندارم

پائیز، ای سرود خیال‌انگیز
پائیز، ای ترانهٔ محنت‌بار
پائیز، ای تبسم افسرده
بر چهرهٔ طبیعت افسونکار

تهران- مهر ماه ۱۳۳۳