امیر خسرو دهلوی (از آیینه سکندری)/دلم چون به گوهر کشی خاص گشت
دلم چون به گوهر کشی خاص گشت | به دریای اندیشه غواص گشت | |||||
بهر غوطه چندان فرو ریخت در | که دریا تهی گشت و آفاق پر | |||||
نثاری کزان در برانگیختم | به درگاه پیغمبرش ریختم | |||||
من افشاندم و آسمان برگرفت | عطارد ببوسید و بر سر گرفت | |||||
دریغ آمدم کاینچنین گوهری | برم تحفه در خدمت دیگری | |||||
ادب نایدم بیش ازین در ضمیر | کزان سازم آرایش مدح پیر | |||||
پناه جهان دین حق را نظام | ره قدس را پیشوای تمام |