| | | | | | |
|
آنجاست دل من و هم آنجاست |
|
کان کج کله بلند بالا ست |
|
|
خوابش دیدیم دوش و مستیم |
|
کان خواب هنوز در سرماست |
|
|
آهسته رو ای صبا بدان بام |
|
کان مست شبانهی من آنجاست |
|
|
از دوزخ اگر نشان بپرسند |
|
من گویم : خوابگاه تنهاست |
|
|
ای ابر گه گاهی بگو آن چشمهی خورشید را |
|
در قعر دریا خشک شد از تشنگی نیلوفرت |
|
|
هست صحرا چون کف دست و بر او لاله چو جام |
|
خوش کف دستی که چندین جام صهبا برگرفت |
|
|
مشکلست آزاد بودن دل که با دلبر نشست |
|
مردنست از تن جدایی دل که با جان خو گرفت |
|
|
عقل بیرون شد زمن پرسیدمش کاین چیست ؟ گفت : |
|
ما که هشیاریم ! با دیوانه نتوان خو گرفت |
|
|
من به نقد امروز با وصل بتانم در بهشت |
|
زاهد بیچاره در دل وعده فردا گرفت |
|
|
بیش رفتارت بیاید راه کبکم در نظر |
|
گر رونده هست لیکن همچو تو آینده نیست |
|
|
چون بلایی نیست چشمت را به کشتن باز کن |
|
هر که در عهدت به مرگ خویش میرد زنده نیست |
|