امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/آنکه از جان دو ستر میدارمش
آنکه از جان دو ستر میدارمش | گر مرا بگذاشت من نگذارمش | |||||
آنکه در خون دل من تشنه است | من دو چشم خویش می پندارمش | |||||
گر چه هست او یار من من یار او | من کجا یارم که گویم یارمش | |||||
هیچ رحمی نیست بر بیمار خوش | آن طبیبی را که من بیمار مش | |||||
با دل خود گفتم او را چیستی ؟ | گفت خسرو او گل و من خارمش |