| | | | | | |
|
ای که عمر از پیسودای تو دادیم بباد |
|
یاد میدارد که از مات نمی آید یاد |
|
|
عهدها بستی و میداشتم امید وفا |
|
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد |
|
|
هر چه دارند ز آئین نکویی خوبان |
|
همه داری و بدان چشم بدانت مرساد |
|
|
ماجرای دل گمگشتهی بی نام ونشان |
|
هر که را باز نمودیم نشانی به تو داد |
|
|
کام خسرو بده ای خسرو خوبان که شده است |
|
لعلی جانبخش تو شیرین و دل او فرهاد |
|
|
زاهد از صومعه زنهار که بیرون نروی |
|
که از آن سوی بلای دل و دین میگذرد |
|
|
میگذشتی شب و از ماه برآمد فریاد |
|
کاین چه فتنه است که بروی زمین میگذرد؟ |
|
|
مکن از گریه مرا منع که دل سوخته را |
|
هیچکس از جزع و گریه ملامت نکند |
|
|
هست روشن به رخت دیده اگر خاک رهت |
|
باز دریده کشم نور علی نور شود |
|
|
بسکه پروانه شود سوختهی شمع زعشق |
|
عارف از سوختگی عاشق پروانه شود |
|