امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/بت نو رسیدهی من هوس شکار دارد
بت نو رسیدهی من هوس شکار دارد | دل صید کرده هر سو نه یکی هزار دارد | |||||
دل من ببرد زلفش جگرم بحتست چشمش | تو مباش غافل ای جان که هنوز کار دارد | |||||
نتوانمش ببینم که رقیب ناموافق | چه خوشست گل ولیکن چه کنم که خار دارد | |||||
برو ای صبا و خالی که ترا ز هجر دیدن | برسانش ار چه دانم که کم استوار دارد | |||||
بخدا که سینهی من بشکاف و جان به رو کن | که درون خانهی تو دگری چه کار دارد ؟ | |||||
برسی ای سوار و بنواز به لطیف خاکی را | که ز تندی سمندت دل پر خار دارد | |||||
چو اسیر تست خسرو نظری به مردمی کن | که زتاب زلف مست دل بیقرار دارد |