امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/زمستان می رود ایام شادی پیش میآید
زمستان می رود ایام شادی پیش میآید | ز باد صبح ما را بوی آن بد کیش می آید | |||||
من امروز از طریق اشک خون آلود خود دیدم | که بنیاد دل پر خون من برکنده می آید | |||||
تو خود دانی که نتوان زیست بی تو لیک حیرانم | که ترک دوستان مهربان از دوست چون آید؟ |