| | | | | | |
|
حلاوت سنج شیرین شکر خند |
|
چنین برداشت مهر از حقه قند |
|
|
که با خسرو چو شیرین بست پیمان |
|
که این بلقیس گردد آن سلیمان |
|
|
ملک بر رسم اول چند گاهی |
|
به مهر از دور میکردش نگاهی |
|
|
به شیرین گفت میدانی که کارم |
|
پریشانست همچون روزگارم |
|
|
مرا در ملک خود کاری درافتاد |
|
رسیدم با تو کاری دیگر افتاد |
|
|
کنون کامیدم از تو یافت یاری |
|
به ملکم نیز هست امیدواری |
|
|
گرفتم از رخت فال مبارک |
|
که تاجم با ز گردد سوی تارک |
|
|
گرم دستوریی باشد ز رایت |
|
بر ارم سر بروم از زیر پایت |
|
|
برآمد همچو مه در شامل دیجور |
|
سوار سایه شد خورشید پر نور |
|
|
برو نراند آن شب فرخنده ز آن بوم |
|
مبارک روی شد بر قیصر روم |
|