امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین)/چو شیرین که گهی پیشش رسیدی
چو شیرین که گهی پیشش رسیدی | نمک بودی که بر ریشش رسیدی | |||||
چو مرغی تشنه کابی بینداز دام | نه آن یابد نه بی آن گیرد آرام | |||||
سپهر افسون غم در وی دمیدی | دلش از هوش و هوش از وی رمیدی | |||||
شدی از دست چون شوریده کاران | به ماندی بی خبر چون سایه داران | |||||
سحر تا شام خارا سوختی زاه | میان خار غلطیدی شبانگاه | |||||
گهی در آرز وی چشم دلبند | زدی بر چشم آهو بوسهای چند | |||||
گهی در گوشه با مرغان نشستی | ز وحشت دل بدیشان باز بستی |