| | | | | | |
|
آن نه من باشم که چون میرم به تابوتم برند |
|
یا به دوش و سر خراب و مست و مبهوتم برند |
|
|
مثل زر خالص برون آیم ز آتش، گردرو |
|
از برای آزمایش همچو یاقوتم برند |
|
|
مشتری قوسی نهادست از برای بزم من |
|
تا بسان آفتاب از دلو در حوتم برند |
|
|
از جوان بختی که هستم وقت پیوستن به حق |
|
ننگ دارم گر ز راه چرخ فرتوتم برند |
|
|
بر فلک بینی صعود روح پاکم، زهره وار |
|
فیالمثل صد نوبت ار در چاه هاروتم برند |
|
|
چون اله خویش را تقدیس کردم سالها |
|
پس مرا میزیبد ار بر قدس لاهوتم برند |
|
|
نیستم ز آنها در آن گیتی که بر کاخ بهشت |
|
چون طفیلی از برای خرقه و قوتم برند |
|
|
هر کجا من خوان معنی گسترم، کروبیان |
|
طرفه نبود گر به میکاییل سرغوتم برند |
|
|
ایهاالناس، اوحدی وار الوداعی میزنم |
|
زانکه وقت آمد کزین زندان ناسوتم برند |
|