اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن گل سوریست در کلاله نهفته
آن گل سوریست در کلاله نهفته | یا به عبیرست برگ لاله نهفته | |||||
در دهن کوچک چو پستهی او بین | رستهی دندان همچو ژاله نهفته | |||||
از گل و شکر نواله ایست لب او | داعیهی بوسه در نواله نهفته | |||||
سینهی من هر نفس که زد به فراقش | در دم او شد هزار ناله نهفته | |||||
خط خوشش را حوالتست به خونم | کی شود آن خط و آن حواله نهفته؟ | |||||
در جگر اوحدی نگر، که ببینی | از غم او درد چند ساله نهفته | |||||
دم به دم او را غزل بسوزتر آید | از نظرش تا شد آن غزاله نهفته |