اوحدی مراغهای (غزلیات)/امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب!
امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب! | ماه نوی که گشتی پیدا، عجب، عجب! | |||||
خوبت رخست و زیبا، بنشین، نکو، نکو | شاد آمدی و خرم، فرما، عجب، عجب! | |||||
بخت من و من آسان با تو؟ بیا، بیا | خوی تو و تو ساکن باما، عجب، عجب! | |||||
چونت ز دل برآمد، جانا که بیرقیب | بر من گذار کردی تنها؟ عجب، عجب! | |||||
دری و دور گشته ز دریای چشم ما | ای در باز گشته ز دریا، عجب، عجب | |||||
آگاه چون نکردی ما را ز آمدن | ناگاه چون فتادی اینجا؟ عجب، عجب! | |||||
زینهاست کاوحدی به تو دادست دل چنین | زان دل چگونه آمد اینها؟ عجب، عجب! |