اوحدی مراغهای (غزلیات)/اگر نوبهاری ببینیم باز
اگر نوبهاری ببینیم باز | که بر سبزه زاری نشینیم باز | |||||
به شادی بسی میبنوشیم خوش | به مستی بسی گل بچینیم باز | |||||
سر از پوست چون گل برون آوریم | که چون غنچه در پوستینیم باز | |||||
زمستان هجران به پایان بریم | بهار وصالی ببینیم باز | |||||
چو دیوانگان رخ به عشق آوریم | پری چهرهای بر گزینیم باز | |||||
بگو محتسب را که: بر نام ما | قلم کش، که بیعقل و دینیم باز | |||||
نبودست ما را ز عشقی گزیر | برین بودهایم و برینیم باز | |||||
که آن بیقرین را خبر میبرد؟ | که با درد عشقت قرینیم باز | |||||
بسی آفرین بر من و اوحدی | که نیکو حدیث آفرینیم باز |