| | | | | | |
|
این همه پروانها، سوخته از چپ و راست |
|
شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟ |
|
|
شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟ |
|
وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست |
|
|
چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟ |
|
کز قبل او ستم وز طرف ما رضاست |
|
|
دلبر اگر میکند گوش به فریاد ما |
|
زین ستم و داوری داد نخواهیم خواست |
|
|
مطرب مجلس بگفت از لب او نکتهای |
|
هوش حریفان ببرد، شور ز مستان بخاست |
|
|
جمله به یاد رخش خرقه در انداختند |
|
گر چه ازان خرقها پیرهن ما قباست |
|
|
در شب دیجور غم پرتو شمعی چنین |
|
چون همه عالم گرفت؟ گرنه ز نور خداست |
|
|
گفت: به خاک درم چون گذری سر بنه |
|
من نتوانم نهاد سر، مگر آنجا که پاست |
|
|
گر قدمی مینهد بر سر بیمار عشق |
|
آن کرم و لطف را عذر چه دانیم خواست؟ |
|
|
جنس من و نقد من در سر او رفت، لیک |
|
جنس ارادت فزود، نقد محبت بکاست |
|
|
اوحدی، ار زانکه دوش از تو دلی بردهاند |
|
در پی او غم مخور، کان که ببرد آشناست |
|