اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای از عرب و از عجمت مثل نزاده
ای از عرب و از عجمت مثل نزاده | حسن تو عرب را و عجم را بتو داده | |||||
در روی عجم چشم توصد تیر کشیده | وز چشم عرب لعل تو صد چشمه گشاده | |||||
خوبان عرب بر سر اسب تو دویده | شاهان عجم پیش رخت گشته پیاده | |||||
از چشم تو مجنون عرب یافته مستی | وز لعل توشیرین عجم ساخته باده | |||||
گیرد عربی داغ غمت بر تن سوده | دارد عجمی نقش رخت بر دل ساده | |||||
از روی تو در عید عجم خاسته غوغا | از زلف تو در دین عرب فتنه فتاده | |||||
در ملک عجم اوحدی از وصف رخ تو | بر نطق فصیحان عرب بند نهاده |