اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای برون از بلندی و پستی
ای برون از بلندی و پستی | جز تو کس را نمیرسد هستی | |||||
عقل در وادی محبت تو | ره غلط میکند ز سرمستی | |||||
تا سر جملهها شود نامت | خویشتن را به جمله بر بستی | |||||
حلقهای نیست خالی از ذکرت | گر چه در هیچ حلقه ننشستی | |||||
بودن ما جدا نبود از تو | با تو بودیم تا تو بودستی | |||||
بر سر چار سوی رغبت خویش | نخریدی دلی، که نشکستی | |||||
اوحدی، گر وصال او خواهی | ببر از خویشتن، که پیوستی |