اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی
ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی | خون دل شکستهی ما را چه میمکی؟ | |||||
بگشای زلف و غارت دلها ببین، اگر | از بند زلف دلشکن خویش درشکی | |||||
مانند گل ز جامه پدیدار میشود | اندام روشن تو ز خوبی و نازکی | |||||
هر کس که دید روی ترا نیک روز شد | روزت خجسته باد! که ماهی مبارکی | |||||
ترک تو چون کنم؟ که ز ترکی هزار بار | گر تیغ بر سرم شکنی، تاج تارکی | |||||
گویی حسود چاره سگالم چها کند؟ | گر بشنود دگر که تو با اوحدی یکی |