| | | | | | |
|
ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟ |
|
سودیت نمیباید چندین به سفر بودن |
|
|
اندر پی بهبودی باید شدنت، کین جا |
|
بیماری بد باشد هر روز بتر بودن |
|
|
بر چرخ کشیدی سر ناگاه، ندانستی |
|
کانگشتنما خواهی گشتن، ز قمر بودن |
|
|
این دولت بیداران ناگاه نماید رخ |
|
گر منتظر آنی، باید به خبر بودن |
|
|
جز صورت یکرنگی مپسند که زشت آید |
|
گه زاهد خوشیده، گه فاسقتر بودن |
|
|
از پای طلب منشین، کین جات نمیباید |
|
دستی دو سه بوسیدن، روزی دو سه سر بودن |
|
|
هان! ای پسر مقبل، خود نیز بکن کاری |
|
جاوید نمیشاید در نان پدر بودن |
|
|
منقاد دلیلی شو، در راه، که آهن را |
|
بیصحبت اکسیری دورست ز زر بودن |
|
|
چون اوحدی از دستش دریای بلا درکش |
|
تا وقت سخن بتوان دریای گهر بودن |
|