اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ز زلفت عقل در دام آمده
ای ز زلفت عقل در دام آمده | نرگست با فتنه همنام آمده | |||||
نازکست اندام سیمینت چو گل | ای سرا پایت به اندام آمده | |||||
گر صبح صادق رخسار تو | چین زلفت پردهی شام آمده | |||||
دیگ سودای ترا دل در دماغ | پخته بسیاری، ولی خام آمده | |||||
در حساب بوسه امید مرا | بر دهانت مبلغی وام آمده | |||||
گوش ما را از لبت چشم دعا | بوده، لیکن جمله دشنام آمده | |||||
از تمنای لب میگون تو | اوحدی را سنگ بر جام آمده |