| | | | | | |
|
ای ساربان، که رنج کشیدی ز راه دور |
|
آمد شتر به منزل لیلی، مکن عبور |
|
|
اینست خارها که ازو چیدهایم گل |
|
وین جای خیمها که درو دیدهایم حور |
|
|
این لحظه آتشست به جایی که بود آب |
|
و امروز ماتمست به جایی که بود سور |
|
|
آن شب چه شد؟ که بیرخ لیلی نبود حی |
|
و آن روز کو؟ که موقف دیدار بود طور |
|
|
خون جگر بریخت دل من به یاد دوست |
|
ای چشم اشکبار، چرایی چنین صبور؟ |
|
|
زین پیش بود نفرتم از دور از زمان |
|
دردم چنان گداخت که هستم ز خود نفور |
|
|
جز دستبوس دوست نباشد مراد من |
|
روزی که سر ز خاک بر آرم به نفخ صور |
|
|
ای اوحدی، چو روی کنی در نماز تو |
|
بی روی او مکن، که نمازیست بیحضور |
|