اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای شب تیره فرع گیسیویت
ای شب تیره فرع گیسیویت | اصل کفر از سیاهی مویت | |||||
مه ز دیوان مهر خواسته نور | وجه آن گشته روشن از رویت | |||||
بیسخن دم ببسته طوطی را | شیوهی شکر سخن گویت | |||||
مشک را در فکنده خون به جگر | نکهت زلف عنبرین بویت | |||||
خورده چوگان طعنه سیب بهشت | از زنخدان گرد چون گویت | |||||
از طراوت بیتر زده | ماه نو را کمان ابرویت | |||||
اوحدی را ز زلف بشکسته | تیزی چشم و تندی خویت |