اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای غم عشق تو یار غار ما
ای غم عشق تو یار غار ما | جز غمت خود کس نزیبد یار ما | |||||
کار ما با غم حوالت کردهای | نی، به اینها برنیاید کارما | |||||
در ازل جان دل به مهرت داد و این | تا ابد مهریست بر رخسار ما | |||||
ما همان اقرار اول میکنیم | گر دو گیتی میکنند انکار ما | |||||
ساقی، از رندان حریفی را بخوان | تا به می بفروشد این دستار ما | |||||
می بیار و خرقهی ما را بکن | تا ببیند مدعی زنار ما | |||||
علم نیک و بد چو جای دیگرست | این تفاوت چیست در پندار ما؟ | |||||
زاهدان فردا چه گویندار خدای؟ | سهل گیرد کار برخمار ما | |||||
تا رضای او نباشد، اوحدی | توبه بیکارست و استغفار ما |