اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای مردگان، کجایید؟ اینک مسیح زنده
ای مردگان، کجایید؟ اینک مسیح زنده | هر دم لبش حیاتی در مردهای دمنده | |||||
زنار او کمندی در حلق جان کشیده | ناقوس او خروشی در آسمان فگنده | |||||
ای خاکیان رنجور، آمد طبیب دلها | کز جانتان بشوید ترکیب آب گنده | |||||
رنج درون تن را تدبیر اوست کافی | درد نهان دل را درمان او بسنده | |||||
کو عقل؟ تا بداند پیوند ابن و آبا | کو دیده؟ تا ببیند جمع اله و بنده | |||||
چون اوحدی نگر تا: بر فقر خود نگریی | تا نگریی نیاید بر ما مجال خنده | |||||
کان گنج را نیابی جز در سرای ویران | و آن شاه را نبینی جز در قبای ژنده |