اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای چراغ چشم توفان بار ما
ای چراغ چشم توفان بار ما | بیش ازین غافل مباش از کار ما | |||||
هر زمانی در به روی ما مبند | گر چه کوته دیدهای دیوار ما | |||||
شکر آن که خواب میگیرد به شب | رحمتی بر دیدهی بیدار ما | |||||
ای که با هر کس چو گل بشکفتهای | بیش ازین نتوان نهادن خار ما | |||||
کاشکی آن رخ نبودی در نقاب | تا نکردی مدعی انکار ما | |||||
با چنان ساعد که بر بازوی اوست | کس نپیچد پنجهی عیار ما | |||||
خلق عالم گر شوند اغیار و خصم | نیست غم، گر یار باشد یار ما | |||||
اوحدی، میبوس خاک آستان | کندر آن حضرت نباشد بار ما |