| | | | | | |
|
باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟ |
|
گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟ |
|
|
دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر |
|
در بر من، شکر گویم دولت پیروز را |
|
|
گر رسیدم از لبش روزی به کام دل، رواست |
|
زانکه شبها از خدا میخواستم این روز را |
|
|
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم |
|
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را |
|
|
روز وصل از غمزهی او جان سر گردان من |
|
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟ |
|
|
با وصال او دلم را نیست پروای بهشت |
|
در چنان عیدی کسی یاد آورد نوروز را؟ |
|
|
دوش میآمد سوار از دور و من نزدیک بود |
|
کز سرشادی ببوسم پای اسب بوز را |
|
|
مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر |
|
هر که باشد شیرگیر آسان بگیرد یوز را |
|
|
اوحدی، گر قبلهی اقبال خواهی سجده کن |
|
آفتاب روی آن شمع جهانافروز را |
|