اوحدی مراغهای (غزلیات)/با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی
با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی | چون ترا از دل من نیست خبر هیچ مگوی | |||||
چند گویی که: حدیث تو به زر نیک شود؟ | روی زرین مرا بین وز زر هیچ مگوی | |||||
پیش قند دهن پسته مثال تو ز شرم | چون نبات ار بگذارد ز شکر هیچ مگوی | |||||
هر دمی قصهی ما را چه ز سر میگیری؟ | جان چو در پای تو کردیم ز سر هیچ مگوی | |||||
از دهان تو به یک بوسه چو خرسند شدیم | زان دهن جز سخن بوسه دگر هیچ مگوی | |||||
من بیسود چه گرد تو توانم گشتن؟ | گر کمر گرد تو گردد ز کمر هیچ مگوی | |||||
سینهی اوحدی از عشق تو گر ناله کند | ناوکت را سپرست و بس پر هیچ مگوی |