| | | | | | |
|
بت خورشید رخ من بگذارست امشب |
|
شب روان را رخ او مشعله دارست امشب |
|
|
خاک مشکست و زمین عنبر و دیوار عبیر |
|
باد گل بوی و هوا غالیه بارست امشب |
|
|
دیدهی آن که نمیخفت و سعادت میجست |
|
گو: نگه کن، که سعادت بگذارست امشب |
|
|
آن بهشتی، که ترا وعده به فردا دادند |
|
همه در حلقهی آن زلف چو مارست امشب |
|
|
گل این باغچه بیخار نباشد فردا |
|
گل بچینید، که بیزحمت خارست امشب |
|
|
عید را قدر نباشد بر شبهای چنین |
|
روز نوروز خود اندر چه شمارست امشب؟ |
|
|
تا قبولت نکند یار نیابی اقبال |
|
مقبل آنست که در صحبت یارست امشب |
|
|
ماهرویی که ز ما پرده همی کرد و حجاب |
|
پرده از روی بر انداخت که: بارست امشب |
|
|
دوست حاضر شده ناخوانده و دشمن غایب |
|
اوحدی، پرورش روح چه کارست امشب؟ |
|