| | | | | | |
|
بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست |
|
خلق شهری از دل و جانش خریدار آمدست |
|
|
باغ رویش را ز چاه غبغبست امسال آب |
|
زان سبب سیب زنخدانش به از پار آمدست |
|
|
نقد هر خوبی که در گنج ملاحت جمع بود |
|
یک به یک در حلقهی آن زلف چون مار آمدست |
|
|
بارها جان عزیز خویش را در پای او |
|
پیشکش کردیم و اندر پیش او خوار آمدست |
|
|
بوسهای زان لعل بربودیم و آسان گشت کار |
|
گر چه بر طبع حسودان نیک دشوار آمدست |
|
|
گر به کار ما نظر کرد او چه باشد؟ سالها |
|
خون دل خوردیم تا امروز در کار آمدست |
|
|
بندهی آن زلف سر بر دوش کرد از دوش باز |
|
اوحدی را کز کلاه خسروی عار آمدست |
|