| | | | | | |
|
به خرابات گرو شد سر و دستار مرا |
|
طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا |
|
|
بفغانند مغان از من و از زاری من |
|
شاید از پیر مغان هم ندهد بار مرا |
|
|
ساخت اندر دل ما یار خراباتی جای |
|
ز خرابات به جایی مبر، ای یار، مرا |
|
|
اندر آمد شب و تا صومعه، زین جا که منم |
|
راه دورست، درین میکده بگذار مرا |
|
|
مستم از عشق و خراب از می و بیهوش از دوست |
|
دستگیری کن و امروز نگه دار مرا |
|
|
رندیی کان سبب کم زنی من باشد |
|
به ز زهدی که شود موجب پندار مرا |
|
|
جای من دور کن از حلقهی این مدعیان |
|
که بدیشان نتوان دوخت به مسمار مرا |
|
|
برتن از عشق چو پر فایده بندی دارم |
|
پند بیفایده در دل نکند کار مرا |
|
|
گر از این کار زیانم برسد، باکی نیست |
|
اوحدی، سود ندارد، مکن انکار مرا |
|