اوحدی مراغهای (غزلیات)/به ذکر تو من شادمانی کنم
به ذکر تو من شادمانی کنم | به یاد لبت کامرانی کنم | |||||
منت عاشق و عاشقت را رقیب | که هم گرگم و هم شبانی کنم | |||||
به شمشیر عشقم سبکتر بکش | که گرد زنده مانم، گرانی کنم | |||||
کسی کت به سالی ببیند دمی | به عمر درازش ضمانی کنم | |||||
چو در خانه آیی، شوم خاک تو | چو بیرون روی، پاسبانی کنم | |||||
به امید بوسیدنت هر شبی | تبم گیرد و ناتوانی کنم | |||||
تو جان منی، چون ز من بگسلی | کجا بیتو من زندگانی کنم؟ | |||||
به پیرانه سر گر ببوسم لبت | دگر نوبت از نوجوانی کنم | |||||
ز لعل تو یک بوسه در کار کن | که چون اوحدی درفشانی کنم |