اوحدی مراغهای (غزلیات)/بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح
بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح | بیا، که زنده به بوی تو میشوند ارواح | |||||
تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان | تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح | |||||
فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد | که بر سواد شب تیره پرتو مصباح | |||||
به راستی که: نظیرت کجا به دست آرد؟ | هزار سال گر افاق طی کند سیاح | |||||
من از شریعت عشق تو دارم این فتوی | که: می پرستی و رندی و عاشقیست مباح | |||||
صلاح ما همه در گوشهی خراباتست | چرا ملامت ما میکنند اهل صلاح؟ | |||||
سزد که: خار خورند از رخ تو گل رویان | که بلبلیست ترا همچو اوحدی مداح |