اوحدی مراغهای (غزلیات)/بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب
بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب | برون نمیرود آن صورت از خیال امشب | |||||
به حکم آنکه ندارم حضور بیرخ دوست | مرا نماز حرامست و می حلال امشب | |||||
ز باده خوردن اگر منع میکنندم خلق | بدین سخن نتوان رفت در جوال امشب | |||||
ز عشرت و طرب و باده هیچ باقی نیست | ولی چه سود؟ که دوریم از آن جمال امشب | |||||
گرم نه وعدهی دیدار باز دادی دل | بلای هجر نمیکردم احتمال امشب | |||||
هلال، اگر نه چو ابروی یار من بودی | نکردمی نظر مهر در هلال امشب | |||||
شینیدهای که: بنالند عاشقان بیدوست؟ | تو نیز عاشقی، ای اوحدی، بنال امشب |