اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا به کی این بستن و بگسیختن؟
تا به کی این بستن و بگسیختن؟ | سیر نگشتی تو ز خون ریختن؟ | |||||
چیست چنین مست شدن وانگهی | با من بیچاره بر آویختن؟ | |||||
بر لب بدخواه زدن آب وصل | وز تن من گرد بر انگیختن؟ | |||||
سیم تنا، خوش عملی نیست این | دل ز کسان بردن و بگریختن | |||||
پردهی صد دل به دریدن به جور | پردهی رخسار در آویختن | |||||
خاک توام، ای پسر، آخر چراست؟ | بر سر ما خاک جفا بیختن | |||||
دست ندارد ز تو باز اوحدی | گر چه نداری سر آمیختن |