اوحدی مراغهای (غزلیات)/حلوای نباتست لبت، پسته دهانا
حلوای نباتست لبت، پسته دهانا | در باغ گلی نیست به رخسار تو مانا | |||||
زیر لبت ازوسمه نقطهاست، چه روشن؟ | گرد رخت از مشک زقمهاست چه خوانا؟ | |||||
گفتم: نتوانی دل شهری بربودن | نی، چون نتوانی، که شگرفی و توانا؟ | |||||
بس گوشه نشینی که ز هجر تو بنالد | این ناله به گوشت نرسیدست همانا | |||||
مردم نه عجب صورت عشقم که بدانند | بیعشق نشستن عجب از مردم دانا | |||||
هر لحظه زبان فاش کند سر دل من | پیوسته ز دست تو برنجیم، زبانا | |||||
دلسوختهی عشق تو گردید به صد جان | غافل مشو از اوحدی سوخته، جانا |