| | | | | | |
|
خسروم با لب شیرین به شکار آمده بود |
|
از پی کشتن فرهاد به غار آمده بود |
|
|
باده نوشیده شب و خفته سحرگاه به خواب |
|
روز برخاسته از خواب و خمار آمده بود |
|
|
زلف بگشود،بر آشفته،کله کج کرده |
|
تیغ در دست،کمر بسته،سوار آمده بود |
|
|
بوسهای خواستمش، کرد کنار ارچه چنان |
|
پای تا سر ز در بوس و کنار آمده بود |
|
|
بیرقیبان ز در وصل درآمد، یعنی |
|
گل نو خاسته، بیزحمت خار آمده بود |
|
|
شاد بنشست و بپرسید و شمردم بروی |
|
غصهایی که ز هجرش به شمار آمده بود |
|
|
عارض نازک او را ز لطافت گفتی |
|
گل خودروست، که آن لحظه به بار آمده بود |
|
|
کار خود، گر چه بپوشیده به شوخی از من |
|
باز دانست دلم کو به چه کار آمده بود؟ |
|
|
پرسش زاری من هیچ نفرمود، ولی |
|
هم به پرسیدن این عاشق زار آمده بود |
|
|
خلق گویند: برفت اوحدی از دست، آری |
|
او همان دم بشد از دست، که یار آمده بود |
|