| | | | | | |
|
خوبرویان جفا پیشه وفا نیز کنند |
|
به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند |
|
|
پادشاهان ولایت چو به نخجیر روند |
|
صید را گر چه بگیرند رها نیز کنند |
|
|
نظری کن به من، ای دوست، که ارباب کرم |
|
به ضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند |
|
|
بوسهای زان دهن تنگ بده، یا بفروش |
|
کین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند |
|
|
عاشقان را زبر خویش مران، تا بر تو |
|
زر و سر هر دو ببازند و دعا نیز کنند |
|
|
گر کند میل به خوبان دل من، عیب مکن |
|
کین گناهیست که در شهر شما نیز کنند |
|
|
بر زبان گر برود یاد منت باکی نیست |
|
پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند |
|
|
توختایی بچهای، در تو خطا نیست عجب |
|
کانچه بر راه صوابند خطا نیز کنند |
|
|
اوحدی، گر نکند یار ز ما یاد، مرنج |
|
ما که باشیم که اندیشهی ما نیز کنند؟ |
|