اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/درمان درد دوری آن یار می‌کنم

اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(درمان درد دوری آن یار می‌کنم)
  درمان درد دوری آن یار می‌کنم وقتی که میل سبزه و گلزار میکنم  
  چون شد شکسته کشتی صبر من در آب عشق خود را بهرچه هست گرفتار میکنم  
  گر غنچه را ببویم و گیرم گلی به دست بی‌او قناعتیست که با خار میکنم  
  جانا، دوای این دل مسکین به دست تست زان بر تو روز خویش پدیدار میکنم  
  گفتم که: چاره‌ای بود این درد عشق را چون چاره نیست صبر به ناچار میکنم  
  گفتی که: حجتی به غلامیم باز ده بر من گواه باش، که اقرار میکنم  
  ای هم‌نشین آن رخ زیبا،مرا ز دور بگذار، تا تفرج گلزار میکنم  
  از من بپرس راز محبت، که روز و شب این قصه می‌نویسم و تکرار میکنم  
  غیر از حدیث دوست چو گویم حکایتی از خود خجل شوم که: چه گفتار میکنم؟  
  این مایه خواجگی ز جهان بس مرا، که باز خود را به بندگی تو بر کار میکنم  
  پیش رقیب او غزل اوحدی بخوان تا بشنود که: من طلب یار میکنم