اوحدی مراغهای (غزلیات)/در هر ولایتی ز شرف نام ما رود
در هر ولایتی ز شرف نام ما رود | گر دوست بر متابعت کام ما رود | |||||
ای باد صبح دم، خبر او بیار تو | آنجا مجال نیست که پیغام ما رود | |||||
هر حاصلی که داد به عمر دراز دست | ترسم که در سر هوس خام ما رود | |||||
هر لحظه نامهای بنویسم به مجلسی | روزی مگر به مجلس او نام ما رود | |||||
دل را گر آرزوست که یابد مراد خود | ناچار بر مراد دلارام ما رود | |||||
زین سان که کم نمیکند آن شوخ سرکشی | بسیار فتنها که در ایام ما رود | |||||
ای اوحدی،مریز دگر دانهی سخن | کان مرغ نیست یار که در دام ما رود |