اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم خرقهای دارد از پیر عشق
دلم خرقهای دارد از پیر عشق | که گردن نپیچد ز زنجیر عشق | |||||
حلالست مالم به فتوای شوق | مباحست خونم به تقریر عشق | |||||
هزیمت همان روز شد شاه عقل | که در شهر تن خیمه زد میر عشق | |||||
اگر عاشقی ترک ایمان بگوی | که جز کافری نیست توفیر عشق | |||||
درین باغ اگر لاله چینی و گل | نخواهی شدن مرغ انجیر عشق | |||||
اگر نیستی چون کمان بر کژی | دل خود سپر کن بر تیر عشق | |||||
به معقول مگرو، که ما را حدیث | ز قرآن شوقست و تفسیر و عشق | |||||
خرد را رها کن، که خواب خرد | پراکنده باشد به تعبیر عشق | |||||
من و اوحدی در ازل خوردهایم | ز بستان «قالوابلی» شیر عشق |