اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلی، که میل به دیدار دوستان دارد
دلی، که میل به دیدار دوستان دارد | فراغتی ز گل و باغ و بوستان دارد | |||||
کدام لاله به روی تو ماند؟ ای دلبند | کدام سرو چنین قد دلستان دارد؟ | |||||
گرت به جان بخرم بوسهای، زیان نکنم | که بوسه عاشق بدبخت را زیان دارد | |||||
کسی که چون تو پری چهره در کنار کشد | اگر چه پیر بود، دولتی جوان دارد | |||||
به قصد کشتن من بست و باز نگشاید | کمر، که قد بلند تو در میان دارد | |||||
به خاکپای تو آنرا که هست دست رسی | چه غم ز سرزنش هر که در جهان دارد؟ | |||||
چو کردی جای خیال تو اوحدی در دل | به وصل خود برسانش، که جای آن دارد |