اوحدی مراغهای (غزلیات)/دل به تو دادیم و شکستی، برو
دل به تو دادیم و شکستی، برو | سینهی ما را چو بخستی ، برو | |||||
داد دل از پیش تو میخواستم | چون بت بیداد پرستی، برو | |||||
باز ز سر عربده داری و جنگ | هیچ نگویم که: تو مستی، برو | |||||
نیستی از همچو منی در جهان | سهل بود، چون که تو هستی، برو | |||||
آمده بودم که نشینی دمی | چون ز تکبر ننشستی، برو | |||||
گم شده بودم که: بجویی مرا | چونکه نجستی و بخستی، برو | |||||
اوحدی شیفته در دام تست | گر تو ازین دام بجستی، برو |