اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/دل خود را به دیدار تو حاجت‌مند میدانم

اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(دل خود را به دیدار تو حاجت‌مند میدانم)
  دل خود را به دیدار تو حاجت‌مند میدانم غم هجر تو بنیادم بخواهد کند، میدانم  
  مرا گویی: سر خود گیر و پایم بسته‌ای محکم عظیم آشفته‌ام، لیکن خلاص از بند میدانم  
  لبت پوشیده برد از من دل گمراه و من هرگز حدیث او نمیگویم بکس، هر چند میدانم  
  شبم یک بوسه فرمودی که: خواهم داد، لیکن من به بوسی زان دهن مشکل شوم خرسند، میدانم  
  مرا هر دم ز پیش خود برانی چون مگس، لیکن نخواهم رفتن از پیشت، که قدر قند میدانم  
  تو می‌گویی: کزین پس من وفا ورزم، بلی خوبان بگویند این حکایت‌ها و نتوانند ، میدانم  
  همه دم، اوحدی، زین پس مده پند و ببین او را که چونش عاشقم با آنکه خیلی پند میدانم