| | | | | | |
|
دور مرو، دور مرو، یار ببین، یار ببین |
|
در نگر از دیدهی جان در دل و دیدار ببین |
|
|
گر ز دل آگاه شدی، همسفر ماه شدی |
|
چون تو درین راه شدی خوبی رفتار ببین |
|
|
گر سفرت هست هوس، جان و خرد یار تو بس |
|
نصرة ازین هر دو طلب، هجرت انصار ببین |
|
|
دوست به پرسیدن تو، روی تو در دیدن تو |
|
جنس فروشنده نگر، نقد خریدار ببین |
|
|
چند برای دل خود؟ چند هوای دل خود؟ |
|
چند رضای دل خود؟ مصلحت یار ببین |
|
|
گردن ناموس بزن، نامهی زندیق بدر |
|
خرقهی سالوس بکن، بستن زنار ببین |
|
|
دشمن من شد دل من، توبه شکن شد دل من |
|
گر پس ازینم طلبی، خانهی خمار ببین |
|
|
خرقه که بر دوخته شد، نقد که اندوخته شد |
|
پیش رخش سوخته شد، گرمی بازار ببین |
|
|
قابل معلوم بهل، پارس مرو، روم بهل |
|
در سرو در دوم نگر: این همه اسرار ببین |
|
|
اوحدی، از بهر خدا، دور مرو پیش خدا |
|
در خود و او کن نظری، نقطه و پرگار ببین |
|