اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید

اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید)
  دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید دو دم به دل برآمد و آتش به جان رسید  
  بر تن شنیده‌ای چه رسید از فراق جان؟ از درد دوری تو دلم را همان رسید  
  هرگز جفا نبرده و دوری ندیده‌ام بر من جفا و جور تو نامهربان رسید  
  انصاف من بده: که کجا گویم این سخن؟ کز یار برگزیده به یاران زیان رسید  
  دوشم رقیب بر سر کوی تو دید و گفت: باز این ستم رسیده‌ی فریادخوان رسید  
  ما را مگر به پیش تولطف تو آورد ورنه به سعی ما به کجا می‌توان رسید؟  
  حال من و تو فاش چنان شد، که سالها زین دوستی بهر طرفی داستان رسید  
  یک روز بشنوی که: تن اوحدی ز غم خاک در تو گشت و بدان آستان رسید  
  من بلبلم ز درد بنالم، علی‌الخصوص فصلی که گل شکفته شد و ارغوان رسید