اوحدی مراغهای (غزلیات)/دیگر آن حلقه و آن دانهی در در گوشت
دیگر آن حلقه و آن دانهی در در گوشت | که ببیند، که نبخشد دل و دین و هوشت؟ | |||||
پای بر گردن گردون نهم از روی شرف | گر چو زلف تو شبی سر بنهم بر دوشت | |||||
طوطی چرب زبان، با همه شیرین سخنی | دم نیارد که زند پیش لب خاموشت | |||||
شهر پر شور شد از پستهی شکر پاشت | دهر پر فتنه شد از سنبل نسرین پوشت | |||||
ای بسا! نیش کزان غمزه فروشد به دلم | خود به کامی نرسید از دهن چون نوشت | |||||
دارم اندیشه که: یک بوسه بخواهم ز لبت | باز میترسم از آن خوی ملامت کوشت | |||||
سخن اوحدی، از خود همه مرواریدست | هیچ شک نیست که: بیزر نرود در گوشت |