اوحدی مراغهای (غزلیات)/روی در پرده و از پرده برون مینگری
روی در پرده و از پرده برون مینگری | پردهبردار، که داریم سر پردهدری | |||||
خلق بر ظاهر حسن تو سخنها گویند | خود ندانند که از کوی تصور بدری | |||||
هر کسی روی ترا بر حسب بینش خویش | نسبتی کرده به چیزی و تو چیز دگری | |||||
لاله خوانند ترا، آه! ز تاریک دلی | سرو گویند ترا، وای! ز کوتهنظری | |||||
تو به نظاره و برجستن رویت جمعی | متفرق شده در هر طرف از بیبصری | |||||
عشق ارباب هوی وه! که چه ناخوش هوسست | گلهی دیو دوان در پی یک مشت پری | |||||
اوحدی را ز فراقت نفسی بیش نماند | آه! اگر چارهی بیچارگی او نبری |