اوحدی مراغهای (غزلیات)/سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست
سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست | ماهی که ازو خلق دل زار برند اوست | |||||
گرد دهن چون شکرش گرد، که امروز | تنگی که ازو قند به خروار برند اوست | |||||
آن حور شکر خنده که از حقهی لعلش | یک شهر شفای دل بیمار برند اوست | |||||
آن ماه که سجاده نشینان در او | سجاده و تسبیح به خمار برند اوست | |||||
ترکی که ز چین سر زلف چو کمندش | عشاق دل شیفته دشوار برند اوست | |||||
شوخی که ز سر پنجهی مستان دو چشمش | خوبان جهان جور به ناچار برند اوست | |||||
اندر چمن دلبری، ای اوحدی، امروز | سروی که ز رویش گل بیخار برند اوست |