اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر عشق از خرد برون باشد
سر عشق از خرد برون باشد | عشق را پیشرو جنون باشد | |||||
چند گویی که: عشق بدبختیست؟ | پس تو پنداشتی که چون باشد؟ | |||||
گر تو بر خوان عشق خواهی بود | خورشت خاک و باده خون باشد | |||||
رقت چشم آرزومندان | اثر حرقت درون باشد | |||||
به نصیحت قرار کی گیرد؟ | دل ، که از عشق بیسکون باشد | |||||
کی به شاخ غمش رسد دستی؟ | که نه در زیر این ستون باشد | |||||
اوحدی، گر تو صد زبان داری | عاشق بیدرم زبون باشد |