اوحدی مراغهای (غزلیات)/سنت آنست که خاک کف پایش باشی
سنت آنست که خاک کف پایش باشی | فرض واجب که به فرمان و برایش باشی | |||||
گر نخواهی که به حسرت سر انگشت گزی | در پناه رخ انگشت نمایش باشی | |||||
ماه را دیدم و گفتم: تو بگیری جایش | بازگفتم: تو نه آنی که به جایش باشی | |||||
گرهی بازکن از بند دو زلفش به نیاز | ای دل، آنروز که در بند گشایش باشی | |||||
اوحدی، دست بدار از سخن دوست، که او | به وفا سر ننهد، گر تو خدایش باشی | |||||
گر به رنج غم او کوفته گردی صد بار | بوی آن نیست که در صحن سرایش باشی |