اوحدی مراغهای (غزلیات)/سهل باشد روزه از نانی و آبی داشتن
سهل باشد روزه از نانی و آبی داشتن | روزه از روی چنان باشد عذابی داشتن | |||||
سوختم از روزهی هجرانش، اندر عید وصل | هم به می باید حریفان را شرابی داشتن | |||||
ایکه خوابت میبرد، بنشین، که با هم راست نیست | میل خوبان کردن و در دیده خوابی داشتن | |||||
از غم او گر بگریی باز پوشان چشمتر | گر نمییاری چو مادر آفتابی داشتن | |||||
آنکه ما را عیب میگوید درین آشفتگی | پیش آن رویش نمیباید نقابی داشتن | |||||
اوحدی، گر عشق میورزی ز سور دل منال | لازمت باشد درین آتش کبابی داشتن | |||||
گر همیخواهی که چون چنگت نوازد،واجبست | گوش پیش گوشمالش چون ربابی داشتن |